تفریحات مجازی (همه چی)
1-ناخودآگاه پسوردتان را به دستگاه ماکروویوتان می دهید
2-برای بازی تکنفره با کارت حتی سالی یکبار هم از کارت های واقعی استفاده نمی کنید
3-برای تماس با 3 نفر یک لیست از 15 شماره تلفن دارید
4- برای کسی که در میز کناری شما کار می کند ای میل ارسال می کنید
5-دلیل شما برای تماس نگرفتن با دوستانتان این است که آنها آدرس ای میل ندارند
6-بعد از یک روز کاری طولانی وقتی به منزل برمی گردید هنوز هم به تلفن های مربوط به محل کارتان پاسخ می دهید
7-وقتی از خانه می خواهید تلفن بزنید قبل از شماره گیری ناخودآگاه 9 را می گیرد تا خط آزاد به شما بدهد
8-شما چهار سال روی یک میز کار می کنید و در این مدت برای سه شرکت مختلف کار کرده اید
10- طرز سخن گفتن تان را از اخبار ساعت 11 یاد می گیرید
11-رئیس شما توانایی انجام کار شما را ندارد
12-وقتی به خانه بر می گردید با تلفن همراه به خانه زنگ می زنید تا ببینید کسی خانه هست یا نه
13-تمام برنامه های تجاری تلویزیون دارای وب سایتی هستند که در پایین صفحه نشان داده می شوند
14-خارج شدن از خانه بدون تلفن همراه (کاری که 20 ،30 یا حتی 60 از زندگی تان آن را انجام داده اید ) برایتان ناراحت کننده است و دلیلی می شود که برای برداشتن ان به خانه برگردید .
15-صبح که از خواب بیدار می شوید قبل از اینکه قهوه بنوشید به سراغ اینترنت می روید
16-برای لبخند زدن گردنتان را کج می کنید. :)
17-شما این مطلب را در حالیکه لبخند تائید آمیز می زنید می خوانید
18-حتی بدتر از آن در فکر هستید که این مطلب را برای چه کسی فوروارد کنید
19-آنقدر سرتان گرم است که متوجه نشدید این لیست شماره 9 ندارد
20-در واقع شما الان صفحه را بالا بردید که ببینید آیا واقعا شماره 9 توی این لیست نیست
و الان دارید به خودتان می خندید
بفرمایید آن را برای دوستانتان ارسال کنید ......می دانید که این کار را می کنید
کلمات کلیدی : خنده بازار، زندگی
¤ م ب ا| ساعت 11:20 عصر چهارشنبه 88/7/15
نوشته های دیگران ( )
دلا یاران سه قسمند گر بدانی
زبانیند و جانیند و نانی
به نانی نان بده از در برانش
نوازش کن تو یاران زبانی
ولیکن یار جانی را نگه دار
به جانش جان بده تا می توانی
کلمات کلیدی : زندگی، شعر
¤ م ب ا| ساعت 5:36 صبح دوشنبه 88/7/13
نوشته های دیگران ( )
شما هم مواظب باشید اینطوری نشید.
کلمات کلیدی : عشق، زندگی
¤ م ب ا| ساعت 5:19 صبح پنج شنبه 88/7/9
نوشته های دیگران ( )
کلمات کلیدی : زندگی، عکس، ازدواج
¤ م ب ا| ساعت 5:8 صبح پنج شنبه 88/7/9
نوشته های دیگران ( )
جملات کوتاه در مورد ازدواج. ولی اونهایی که هنوز ازدواج نکردن باورش نکنند
مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج می کنند
بر اثر کمبود حوصله طلاق می دن
ولی نکته جالب اینه که بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج می کنند !!!! ؟؟؟؟؟؟؟
مردها سه تا آرزو دارن :
- اونقدر که مامانشون می گن خوش تیپ باشن !
- اونقدر که بچه شون می گن قوی باشن !
و مهمتر از همه اینکه :
- اونقدر که زنشون شک داره دوست دختر داشته باشن !!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟
- بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و
زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !!!!!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟؟
مرد اولی : امان از دست این زنها !؟ زنم تمام دارائیمو برداشت و رفت !
دومی : خوش به حالت ! زن من تمام دارائی مو برداشت و نرفت !!!! ؟؟؟؟؟
- زن به شوهر : من احمق بودم که باهات ازدواج کردم !
مرد : عزیزم چرا عصبانی می شی ! خب من هم عاشقت بودم اینو نفهمیدم !!!! ؟؟؟؟؟
فرق پیر دختر با پیر پسر:
- اولی موفق نشده ازدواج کنه
ولی دومی موفق شده ازدواج نکنه !!! ؟؟؟
- یه ضرب المثل آموزنده هست که می گه :
مردن برای زنی که عاشقشی از زندگی باهاش آسون تره !!!!! ؟؟؟؟؟؟
مرد به زن : عزیزم ممنونم ازت ! تو اعتقاد به دین رو به زندگیم آوردی!
چون من قبل از ازدواج معتقد بودم جهنم اصلا" وجود نداره !!!!! ؟؟؟؟؟؟
* ازدواج مثل شهر محاصره شده است: کسانی که داخل شهرند سعی دارند ازآن خارج و آنها که خارج هستند کوشش دارند که داخل شوند!
فرانکلین
* تا وقتی آدم ازدواج نکرده اورا غیرکامل می خوانند، بنا براین معلوم می شود که بعد از ازدواج کار آدم تمام است!
باب هوپ
* مرد و زن به خاطر این ازدواج می کنند که نمی دانند خودشان باید با خودشان چه کار کنند!
آنتوان چخوف
* تا قبل از ازدواج فقط مرگ می تواند دو عاشق دلداده را ازهم جدا کند اما بعد از ازدواج تقریبا هرچیزی می تواند سبب جدایی آنان شود!
سامرست موام
* جوانان بسیار خوبی را دیده ام که لیاقت بهترین سرنوشت ها را داشتند اما تحت تاثیر حماقت ذاتی خود یکسره به سوی مجلس عقد رهسپار شدند!
میخاییل لرمانتوف
* مرد بی زن همیشه پیراهنش پاره است و مردد زن دار اصلا پیراهن ندارد!
" ضرب المثل ایرانی"
* ازدواج برای کسانی که تصور می کنند صبح روز بعد از آن ، آدم دیگری می شوند موضوعی ناامیدکننده است.
ساموئل راجرز
* مجردان بیشتر از متاهلین درباره زنان اطلاع دارند چون اگر نداشتند آنها هم ازدواج می کردند!
اچ.ال.منکن
* تاهل یک کلمه نیست، یک جمله است و تمام ایراد قضیه همین است!
دین مارتین
*مرد با ازدواج روی گذشته اش خط می کشد ولی زن باید روی آینده خود خط بکشد.
سینکلر لوییس
* مردی که درپی یک ازدواج موفق و شاد است باید دهانی بسته و حساب بانکی پر و پیمانی داشته باشد.
گروچو مارکس
* قبل از ازدواج، مرد قبل از خواب به حرف هایی می اندیشد که شما گفته اید اما بعد از ازدواج ، مرد قبل از این که شما حرف بزنید به خواب می رود!
هلن رولان
* هیچ گاه ازدواج نکردم چون سه حیوان خانگی داشتم که دقیقا نقش یک شوهر را به تناوب برایم ایفا می کردند.یک سگ داشتم که هر روز صبح غرغر می کرد.یک طوطی داشتم که تمام بعداز ظهر بدو بیراه می گفت و یک گربه که همیشه دم دمهای صبح به خانه بازمی گشت!
ماری کورلی
* زنان با این آرزو با مردان ازدواج می کنند که مردان تغییر کنند... که نمی کنند.
مردان با این آرزو با زنان ازدواج می کنند که زنان تغییر نکنند... که می کنند!
* خیلی بامزه است: هنگامی که زنان از ازدواج خود داری می کنند اسمش را می گذاریم عشق به استقلال اجتماعی اما وقتی مردان از ازدواج خودداری می کنند به آن می گوییم ترس از مسوولیت اجتماعی!
وارن فارل
* اگر می خواهی برای یک روز معذب باشی مهمان دعوت کن. اگر می خواهی یک سال عذاب بکشی پرنده نگه دار واگر می خواهی مادام العمر در عذاب باشی ازدواج کن!
" ضرب المثل چینی"
* ازدواج ، سطل آشغال احساسات است.
لرد ویول
کلمات کلیدی : زندگی
¤ م ب ا| ساعت 6:58 عصر چهارشنبه 88/7/8
نوشته های دیگران ( )
در یک غروب جمعه? پیرمردی مو سفید? در حالی که دختر جوان و زیبایی بازو به بازویش او را همراهی می کرد? وارد یک جواهر فروشی شد و به جواهرفروش گفت: "برای دوست دخترم یک انگشتر مخصوص می خواهم."
مرد جواهرفروش به اطرافش نگاهی انداخت و انگشتر فوق العاده ایی که ارزش آن چهل هزار دلار بود را به پیرمرد و دختر جوان نشان داد. چشمان دختر جوان برقی زد و تمام بدنش از شدت هیجان به لرزه افتاد.
پیرمرد در حال دیدن انگشتر به مرد جواهرفروش گفت: خب? ما این رو برمی داریم. جواهرفروش با احترام پرسید که پول اون رو چطور پرداخت می کنید؟ پیرمرد گفت با چک? ولی خب من می دونم که شما باید مطمئن بشید که حساب من خوب هست? بنابراین من این چک رو الان می نویسم و شما می تونید روز دوشنبه که بانکها باز می شه? به بانک من تلفن بزنید و تایید اون رو بگیرید و بعد از آن? من در بعدازظهر دوشنبه این انگشتر را از شما می گیرم.
دوشنبه صبح مرد جواهرفروش در حالی که به شدت ناراحت بود به پیرمرد تلفن زد و با عصبانیت به پیرمرد گفت:من الان حسابتون رو چک کردم? اصلا نمی تونم تصور کنم که توی حسابتون هیچ پولی وجود نداره! پیرمرد جواب داد: متوجه هستم? ولی در عوضش می تونی تصور کنی که من چه آخر هفته معرکه و هیجان انگیزی رو گذروندم؟!!
کلمات کلیدی : خنده بازار، زندگی
¤ م ب ا| ساعت 4:57 عصر چهارشنبه 88/7/8
نوشته های دیگران ( )
در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر" و "دیراگ" و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند. آقای دکتر خودشان کارتهای دعوت را طراحی می کنند و حاشیه ی آن را با گل های نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست تزئین می کنند و منشا و مفهوم این گلها را هم توضیح می دهند. چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند. دکتر می گفت: " برای همه کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویالونش جایی نمی رود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد. همه سر وقت آمدند اما انیشتین 20دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند. من فورا یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم. به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنایی را نگه داشته اند و از آن پاسداری کرده اند. برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد."
آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت بعدها انیشتین به من گفت: " وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن 10هزارساله چیست. ما برای کریسمس به جنگل می رویم درخت قطع می کنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را زینت می دهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است."
بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را تحلیل و تفسیر می کنند. به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و معانی ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست شگفت زده شده بودند. بعد با شیرینی های محلی از مهمانان پذیرایی می کنند و کوک ویلون انیشتین را عوض می کنند و یک آهنگ ایرانی می نوازند. همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند. ایشان می گویند موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست. انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه ی دیگری بنوازند. پس از پایان این قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشمهایش را بسته بود چشم هایش را باز کرد و گفت" دقیقا من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند.
آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با "س" شروع می شد توی سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود. بعد توضیح می دهد که این در واقع هفت چین یعنی 7 انتخاب بوده است. تنها سبزه با "س" شروع می شود به نشانه ی رویش. ماهی با "م" به نشانه ی جنبش، آینه با "آ" به نشانه ی یکرنگی، شمع با "ش" به نشانه ی فروغ زندگی و ... همه متعجب می شوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد. آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرفها را نمی زد و نخبگانی مثل انیشتین، بور، فرمی و دیراک این مفاهیم عمیق را درک می کردند. بعد یک کاسه آب روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقای دکتر برای مهمانان توضیح می دهند که این کاسه 10هزارسال قدمت دارد. آب نشانه ی فضاست و نارنج نشانه ی کره ی زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست. انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود. از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟ می گوید : "ما در مملکت خودمان 200 سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید. علم شما کجا و علم ما کجا؟!"
خیلی جالب است که آدم به بهانه ی نوروز، فرهنگ و اعتبار ملی خودش را به جهانیان معرفی کند.
خاطرات مهندس ایرج حسابی
کلمات کلیدی : زندگی، دانشمندان
¤ م ب ا| ساعت 8:4 عصر سه شنبه 88/7/7
نوشته های دیگران ( )
درسی که آرتوراشی به دنیا داد قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون به خاطر خون(Arthur Ashe) آرتوراشی آلوده ای که درجریان یک عمل جراحی درسال ????دریافت کرد به بیماری ایدز مبتلا شد ودربسترمرگ افتاد او ازسراسر دنیا نامه هائی از طرفدارانش دریافت کرد. :یکی از طرفدارانش نوشته بود چراخدا تورا برای چنین بیماری دردناکی انتخاب کرد؟ :آرتور در پاسخش نوشت .دردنیا ?? میلیون کودک بازی تنیس را آغاز می کنند . ?میلیون یاد می گیرند که چگونه تنیس بازی کنند ???هزارنفر تنیس رادرسطح حرفه ای یادمی گیرند ??هزارنفر پابه مسابقات می گذارند ?هزارنفر سرشناس می شوند ?? نفربه مسابقات ویمبلدون راه پیدامی کنند ? نفربه نیمه نهائی می رسند و دونفر به فینال وآن هنگام که جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم هرگز نگفتم خدایا چرا من؟ وامروز هم که ازاین بیماری رنج می کشم هرگز نمی توانم بگویم خدایا چرا من؟ |
کلمات کلیدی : زندگی
¤ م ب ا| ساعت 9:4 صبح دوشنبه 88/7/6
نوشته های دیگران ( )
گام18: برای خود تعهد مشخص کنید و به آن وفادار باشید و تا می توانید برای آن حرکت و تلاش کنید ولو آن که نتیجه دلخواه شما نباشد.
گام19: همیشه لبخند بزنید.(لبخند و خنده تفاوت دارند)
گام20: تاخیر در انجام کاری بهتر از انجام ندادن آن است.
گام21: هنر سوال کردن را بیاموزید.
گام22: برای خودتان یک مشاور برگزینید و از راهنمایی های او استفاده کنید.
گام23: شرقی ها اعتقاد دارند که آب جاری منبع انرژی های مثبت است و ضروری در زندگی است.پس هر چند روز یک بار زیر دوش بروید و بگذارید جریان آب تمام عضلات را ماساژ بدهد.
گام24: ده بار تنفس عمیق بکشید.
گام25: هنگام راه رفتن و نشستن سرتان را بالا بگیرید و قوز نکنید.
گام26: گاهی اوقات تند تند راه بروید.
گام27: وقتی در کاری موفق می شوید،با خریدن یک هدیه برای خودتان موفقیتتان را جشن بگیرید.
گام28: استفاده از فرصت ها را بشناسید.
گام29: برای خودتان گل بخرید.
گام30: هر وقت احساس تنش کردید ، به موسیقی مورد علاقه تان گوش دهید.
گام31: تکرار عبارات تاکیدی را فراموش نکنید.برخی عبارات تاکیدی مهم در زیر آمده است.
· هر روز هر قدمی که بر می دارم بهتر و بهتر می شوم.
· من این وضعیت را به عشق الهی می رسانم و به بهبود آن اعتماد کامل دارم.
· نعمت های کائنات بی شمار هستند از این رو همواره احساس وفور نعمت کرده و می دانم به تمام خواسته های بر حق خود می رسم.
· من کسانی را که در حقم بدی کرده اند می بخشم و آزاد می شوم.
· من مسئول تمام اتفاقاتی که برایم می افتد هستم.
· من آرام هستم و می گذارم تا همه اتفاقات خوب و شگفت امگیز برایم رخ دهند.
· امروز، کنترل زندگی خود را در دست می گیرم.
· اهمیت ندارد که چه اتفاقی رخ می دهد،نور درونم از من حمایت می کند.
· من عاشق زندگی هستم و زندگی نیز عشقش را نثار من خواهد کرد.
با هر دم و بازدم خدا را شکر میکنم.
کلمات کلیدی : زندگی
¤ م ب ا| ساعت 9:39 عصر یکشنبه 88/7/5
نوشته های دیگران ( )
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما
در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان
تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ
بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او
نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد:
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را
تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم
و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد
خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را
خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.
کلمات کلیدی : زندگی
¤ م ب ا| ساعت 10:19 عصر شنبه 88/7/4
نوشته های دیگران ( )
خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
RSS
Atom
:: بازدید امروز ::
48
:: بازدید دیروز ::
16
:: کل بازدیدها ::
190161
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دسته بندی یادداشت ها::
عکس[31] . زندگی[24] . آموزش[14] . انگلیسی[10] . عشق[9] . خنده بازار[6] . دانشمندان[5] . داستان[3] . اختراع[3] . شعر[3] . فوتبال[3] . کاریکاتور[3] . نقاشی[3] . هنر[3] . ورزش[3] . مو[2] . سلامتی[2] . طبیعت[2] . تبلیغ[2] . ایران[2] . آشپزی[2] . سریال . داستان عاشقانه، نرگس . داستان عشقی، زن و شوهر . اینترنت . بازی . بدانیم . پول . پویانمایی . جوک . حیوانات . ازدواج . عجایب . عشق، داستان، تمساح . سینما . طالع بینی، ازدواج، ماههای سال . کاغذدیواری . فوتوشاپ . عکس جالب و خنده دار . عکس طبیعت . علم . عکس . موبایل . موجودات فرازمینی .
:: آرشیو ::
کاریکاتور
آشپزی
کتاب موبایل
سلامت و بهداشت
سینما
آموزش زبان
جوک
داستان
شعر
عکس گلهای ریبا
عکسهای عشقولانه
عکسهای جالب
عکس های خنده دار
عکس های آدم ها
مطالب عشقولانه
اس ام اس عشقولانه و جالب
مناسبت ها
موبایل
خنده بازار
تجربیات زندگی
راز موفقیت
فال
مطالب خواندنی
عکس ماشین
عکس جاهای دیدنی
:: لینک دوستان من::
ترنم یاس
ایران
منتظر ظهور
فانوسهای خاموش
یادداشتها و برداشتها
نور
مرکز آموزشی نرم افزار ها به زبان پارسی
COMPUTER&NETWORK
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
دکترمحمدحسین احمدزاده
من و افکارم
شعر و متن عاشقانه
جومونگ
هاله
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
عا شقان وهواداران استقلال
ورزش رو دوست دارم
سلام میرودپشت
هنری
محبت
به نام خدا
هوای بارانی
یا زهرا (س) مدد
....ازاد....
در تمنای وصال
نیار یعنی آرزو
سایبان
عشق
گلستان
حدیث نفس
تنها ستاره ام توی آسمون ....
همراه
کلوپ ADITA
متولد ماه دی
به نام تو - به یاری تو
شادی(زمزمه های دلتنگی)
امام علی
جومونگ
:: لوگوی دوستان من::
:: خبرنامه وبلاگ ::
ابتدا نیت کنید
سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید
.::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.